۱۳۸۹ خرداد ۲۹, شنبه

آسمان آبی تر

"دلم گرفته، دلم عجیب گرفته ست. به ایوان می روم و انگشتانم را بر پوست کشیده ی شب می کشم چراغ های رابطه تاریکند چراغ های رابطه تاریکند ........ تا کی نظاره گر رفتن بهترین عزیزان مان باشیم؟؟ هر کدام به سویی؟ آیا واقعا آسمان آن طرف آبی تر است؟؟؟"

این حرف دل رفقای ایرونیه. جوابش با شما.

۱۳۸۹ خرداد ۲۶, چهارشنبه

ساکنین خیابان Bathurst

آنچه دیدم و شنیدم:

دوستی نقل قول میکرد از این جماعت که فرزانه ای از آنها به او گفته بود: "تو خیلی برای پولت میدوی و زحمت میکشی. باید به مسیری بیفتی که پولت برای تو زحمت بکشد. او باید برای تو بدود". با این ساختار ذهنی میخواهید صاحبان بانک های بین المللی چه کسانی باشند؟

دوست ریلتوری که بسته به طبیعت کارش از خانه های اینها هم بازدید کرده است میگوید" اکثرا تو خونه هاشون تلویزیون ندارن. به جاش کتابخونه های گنده دارن". جالب است که همین ها صاحبان اصلی بزرگترین رسانه های بین المللی هستند و ساختار افکار عمومی جهانیان را ترسیم می کنند.

به ندرت مواد غذایی بسته بندی شده در کانادا یافت میشود که منقش به مهر تایید مذهبی آنها نباشد. در حالیکه اینجا کشوری سکولار به شمار میرود و مهمتر اینکه حداقل این پیروان این آیین در اکثریت نیستند.

یکی از گلوگاه های رسیدن به تخصص پزشکی در کانادا، داشتن سابقه کمک های انسان دوستانه است. مثلا 6 ماه امدادرسانی بلاعوض به مردمان بدبخت فلان کشور آفریقایی. هزاری هم درسخوان و شاگرد اول باشی، این یه مدرکو نداری ! ولی فرزندان آنها تحت پوشش سازمان های مختلف با حمایت انجمن هایشان در این فعالیت ها شرکت می کنند. البته نفس کمک به هر شکل قابل تقدیر است، نتیجه اش هم که آن طور بشود دیگر فبها!

قدرت پنهان و نفوذ آنها در ساختار سیاسی و مدنی این کشور کاملا آشکار است. در جهان امروز سه اهرم قدرت، رسانه و سرمایه حرف اول میزند. آنچه آنها یکجا دارند.

اینها حقایقی بود که در مهاجرت آموختم.

۱۳۸۹ خرداد ۱۶, یکشنبه

مهاجر داوطلب میشود

معمولا دانشگاه ها و کالج های خوب کانادایی، در تابستان امکاناتی فراهم می کنن که دانشجوهاشون بتونن توی شرکت هایی که با اون دانشگاه یا کالج در ارتباط هستن کار کنن، البته به صورت رایگان. دانشجو هر تابستون میاد و با تیپ کاری که در زمینه تحصیلشه آشنا میشه و تجربه خوبی هم کسب میکنه. در واقع این امتیازیه که اون شرکت ها واسه یه مرکز آموزشی قائل میشن. فردا که اون دانشجو فارغ التحصیل شد، اگه یکی از اون شرکت ها نیروی اجرایی بخواد، خوب طبیعیه که کار رو میده به همون دانشجوها. حالا من مهاجر که میام اینجا، هزاری هم که تجربه داشته باشم، اولا ساختار و سازمان فعالیت های کاری اینجا رو نمیدونم ( که زمین تا آسمون با ایرون فرق داره) و ثانیا کسی منو نمیشناسه و تازه من نوعی که زبون بده بستون اینا رو بلد نیستم. پس همون چارتا کاری هم که قبلا رو اینترنت دیده بودم و دلم بهش خوش بود که کانادا کلی کار هست هم گیرم نمیاد. چون چارتا پله پایینتر از اون نفر صفر کیلومتره وایسادم و فقط شانس و اقباله که میتونه کارساز باشه و یا یه آشنای گردن کلفت. حالا اینا رو هرچقدر به رفقای وطنی بگی، فایده نداره. میگن اگه بد بود چرا خودت رفتی؟! بگذریم.

هفته پیش واسه یاد دادن نحوه ارتقا نرم افزار یه دستگاهی رفته بودم کارخونه GM تو Oshawa در 50 کیلومتری تورنتو. انجام اینکار با لحاظ کردن تمام تغییرات یه دو ساعتی طول کشید و بعد بهم گفتن که ما 800 تا از این دستگاه ها اینجا داریم که باید همین عملیات روش اجرا بشه و بایستی تا آخر تابستون آماده بشن! حالا کل تیم اتوماسیونشون 6-7 نفر بیشتر نبود که تازه هزار تا کار دیگه داشتن. مدیر گروهشون که در حال چاره اندیشی بود کمی فکر و گفت "اوکی، باید یه چند تا student و volunteer بگیریم که اینکارا رو انجام بدن. فقط شما یه بار دیگه هم باید بیای که به اونا هم یاد بدی". شاید بدونین عمده کارگرای GM جزو یونیون (اتحادیه کارگری که به شدت حافظ منافعشونه) هستن و استخدام شدن در چنین سیستم هایی مال کساییه که پارتی جفت و جوری داشته باشن. حالا فکر کنین اون volunteer بینوایی که با ردشدن از صدجور خوان و فیلتر اومده تو و پیش خودش هزار امید و آرزو داره. من نمی خوام بگم این خوبه و یا بده یا چیه، میخوام ذات و نحوه تفکر این سیستم رو بشناسین که در قبال رفتارش گیج و گم و سرخورده نشین. همین. بیگاری اگه خوب بود تو همون ایرون والا زیاد مشتری داشت!