من فرض رو بر این میگیرم که شما یه نفر مهندس با 5-6 سال سابقه کار به در کانادا بخور هستی و در کمال خوش اقبالی در همان چند ماه اول یه کار مرتبط یا نیمه مرتبط پیدا کردی. حالا بیلان مالی زندگی شما با تقریب بالایی به صورت زیر خواهد بود (حداقل در چند سال اول):
متوسط درآمد : ساعتی 24 دلار یا سالی 50000 دلار کانادایی (با احتساب هفته ای 40 ساعت)
کسر میشود مالیات بردرآمد، بیمه بیکاری و سایر کسورات (حدود 36%)
میمونه 32000 دلار
کسر میشود هزینه اجاره آپارتمان یخوابه 40-50 متری ماهی 1500 دلار (با سایرمخارجش: برق و گرمایش و ...)
میمونه 14000 دلار
کسر میشود هزینه ماشین دست دوم نقد خریده. اینجا بدون ماشین نمی تونین سرکار مهندسی برین، چون دوره یا جاش پرته. (شامل بیمه، بنزین و تعمیرات ماهی متوسط 500 دلار)
میمونه 8000 دلار
کسر میشود هزینه تلفن و اینترنت و تلویزیون (ماهی متوسط 120 دلار)
میمونه 6500 دلار
کسر میشود هزینه خورد و خوراک روزانه یه نفر آدم متوسط ماهی 150 دلار
میمونه 4700 دلار یا به عبارتی ماهی حدودا 400 دلار
با این پول باید سایر موارد از قبیل پوشاک، تفریحات سالم و ناسالم، رستوران، مواد مصرفی و بهداشتی، دوا درمون (درمونش شاید مجانی باشه، ولی دوا و دندونش که نیست!!) و سایر هزینه های پیش بینی نشده را بپردازید. حال پیدا کنید وکیل مهاجرت را.
نتیجه ریاضی: برای پس اندار باید کماندویی زندگی کرد. وگرنه ته اش چیزی نمی مونه. از همه چی باید زد.
نتیجه مفهومی: باید با جیب پر پول اومد کانادا.
نتیجه ایرانی: باید برم ایران یه زن (یا شوهر) پولدار بگیرم، اونو بیارم اینجا.
نتیجه حرصی: اگه بده چرا برنمی گردی؟!
همه این مال وقتیه که کار پیدا کنین و ازون مهمتر، بتونین نگهش دارین. وگرنه مثل این هموطن عزیز اسمتون میره تو روزنامه صبح تورنتو ( 24H, 6 Dec 2010 صفحه 18) که با 20 سال سابقه کار مفید، 18 ماهه که نتونسته کار مورد نظرش رو پیدا کنه و خوب طبیعیه که این آدمو داغون میکنه.