۱۳۸۹ دی ۹, پنجشنبه

مارمولک هم حراج شد


اين روزها اینجا حراج آخر سال است و خریداران مقیم کانادا سخت مشغول شاد کردن دل صاحبان بنگاه های بزرگ اقتصادی هستند. صف های طویل ورود و پرداخت صندوق که در اکثر مراکر خرید دیده میشود، به خوبی گویای این نکته است. یکی از مهمترین مشکل ها هم پیداکردن جای پارک است. البته انصافا میتونین خرید خوبی داشته باشین، اگر از قبل روی مورد خاصی زوم کرده باشین و قبل از Door Crasher ها دستتون به جنس مورد علاقه تون برسه!

توضیح: جماعتی که دور نرده وایسادن، منتظر ورود به یک فروشگاه لباس هستن ("روز خرید" یا Boxing Day)

هرچیزی هم که فکر کنین اینجا حراج میشه.از کفش و لباس و هزارجور لوازم منزل گرفته تا برف پاککن و شیشه شور ماشین. یکی از موارد بی نظیری که حیفم اومد با شما درمیون نذارم، حراج انواع و اقسام حیوانات خانگی و غیرخانگی(!) بود که واقعا جای تحسین داره از این جماعت مارکتینگ!( تصویر زیر کاملا گویاست)

۱۳۸۹ آذر ۱۷, چهارشنبه

دخل و خرج یک آقا مهندس (یا خانوم!) - ادامه

یکی از خوانندگان عزیز کامنت بسیار جالبی روی پست قبلی گذاشته بود که ارائه پاسخی شایسته را اجتناب ناپذیر میکرد. ضمن تایید حرف های هموطن مشهدی مان، ذکراین چند نکته ضروری به نظر میرسد:

1. تو تهرون اگه مهندسمون زرنگ باشه 2-3 تا کار همزمان داره که مخارجو میرسونه. من شخصا (و خیلی دوستان دیگر) با یه کار نیمه وقت اضافه 2 تا رو راحت داشتیم. یه درآمد اینجا هم مثل ایران به زور فقط هزینه های جاری رو پوشش میده. خلاصه یعنی که اینجا هم تقریبا همان داستان است، ولی با این تفاوت که داشتن کار دوم تقریبا غیر ممکن است. (تمام جونتون رو همون اولی میگیره!)

2. اینجا وارد شدن به حرفه های مهندسی در بدو ورود بسیار دشوار و طبق آمار خودشون از هر 10 مهندس مهاجر یکی بلیطش برنده میشود (از کل جماعت مهاجر، که حالا نسبت ایرانی ها رو بسنجین میره تو مایه های یک از 50 و بالاتر). البته این مسئله به شکلی موذیانه ای عمدی است و ریشه اش به فرهنگ حقوقی آمریکای شمالی باز میگردد. مهندس بودن تعریف حقوقی خاصی دارد که تقریا هیچ مهاجری در ابتدا شامل آن نمی شود. بقیه بالاجبار سراغ کارهای دیگر میروند و یا تحصیل که در هر صورت چند سال وقت وانرژی به هدر میرود. به نوعی از صفر شروع میکنند.

3. مهندس بودن اهن و تلپی که تو ایران هست رو نداره و اینجا معادل همون تکنیسین خودمون بهش نگاه میکنند. کارگر فنی ماهر تحصیلکرده. یعنی مهندس بودن شان بالاتر و مزیت اجتماعی به همراه ندارد. معمولا هم نمی شه از مهندسی به مدیریت رسید. در صورتی که تو ایران 80 درصد مدیران مهندسن. (منظورم مدیریت های متنوع است، وگرنه مدیر مهندسی هم داریم خب). کلا ساختار بازار کار اینجا بر مبنای عمدتا مشاغل غیرمهندسی است و درآمد های چرب و نرم هم در همان کارها. یک مهندس مهاجر خیلی موفق اینجا حداکثر درآمد سالیانه 120 -100 هزار دلاری دارد که تازه نصفشو هم مالیات میکنه میبره. اونم شاید 10 درصدشون و بعد از حداقل 5-4 سال تلاش فراوان.

4. درآمد یک مهندس با توجه به میزان فشار کاری، بار مسئولیت و استرسی که به او وارد میشود به وجه قابل مقایسه با مشاغل رایج اینجا (واسطه گری های مالی و حقوقی) نیست. بعضا حتی عطای آن را به لقایش بخشیده و سراغ همان تیپ کارها میروند.

5. و حرف آخر اینکه مصایب و سختی های زندگی ایران، به هیچ وجه مشکلات زندگی در کشوری مثل کانادا را توجیه نمی کند.


cleaners cartoons, cleaners cartoon, cleaners picture, cleaners pictures, cleaners image, cleaners images, cleaners illustration, cleaners illustrations

۱۳۸۹ آذر ۱۵, دوشنبه

دخل و خرج یک آقا مهندس (یا خانوم!)

من فرض رو بر این میگیرم که شما یه نفر مهندس با 5-6 سال سابقه کار به در کانادا بخور هستی و در کمال خوش اقبالی در همان چند ماه اول یه کار مرتبط یا نیمه مرتبط پیدا کردی. حالا بیلان مالی زندگی شما با تقریب بالایی به صورت زیر خواهد بود (حداقل در چند سال اول):

متوسط درآمد : ساعتی 24 دلار یا سالی 50000 دلار کانادایی (با احتساب هفته ای 40 ساعت)

کسر میشود مالیات بردرآمد، بیمه بیکاری و سایر کسورات (حدود 36%)

میمونه 32000 دلار

کسر میشود هزینه اجاره آپارتمان یخوابه 40-50 متری ماهی 1500 دلار (با سایرمخارجش: برق و گرمایش و ...)

میمونه 14000 دلار

کسر میشود هزینه ماشین دست دوم نقد خریده. اینجا بدون ماشین نمی تونین سرکار مهندسی برین، چون دوره یا جاش پرته. (شامل بیمه، بنزین و تعمیرات ماهی متوسط 500 دلار)

میمونه 8000 دلار

کسر میشود هزینه تلفن و اینترنت و تلویزیون (ماهی متوسط 120 دلار)

میمونه 6500 دلار

کسر میشود هزینه خورد و خوراک روزانه یه نفر آدم متوسط ماهی 150 دلار

میمونه 4700 دلار یا به عبارتی ماهی حدودا 400 دلار

با این پول باید سایر موارد از قبیل پوشاک، تفریحات سالم و ناسالم، رستوران، مواد مصرفی و بهداشتی، دوا درمون (درمونش شاید مجانی باشه، ولی دوا و دندونش که نیست!!) و سایر هزینه های پیش بینی نشده را بپردازید. حال پیدا کنید وکیل مهاجرت را.

نتیجه ریاضی: برای پس اندار باید کماندویی زندگی کرد. وگرنه ته اش چیزی نمی مونه. از همه چی باید زد.

نتیجه مفهومی: باید با جیب پر پول اومد کانادا.

نتیجه ایرانی: باید برم ایران یه زن (یا شوهر) پولدار بگیرم، اونو بیارم اینجا.

نتیجه حرصی: اگه بده چرا برنمی گردی؟!


همه این مال وقتیه که کار پیدا کنین و ازون مهمتر، بتونین نگهش دارین. وگرنه مثل این هموطن عزیز اسمتون میره تو روزنامه صبح تورنتو ( 24H, 6 Dec 2010 صفحه 18) که با 20 سال سابقه کار مفید، 18 ماهه که نتونسته کار مورد نظرش رو پیدا کنه و خوب طبیعیه که این آدمو داغون میکنه.