۱۳۹۲ بهمن ۱۶, چهارشنبه

لطفا مسئولین رسیدگی کنند

من می خواهم برای کسانی که فقط غر می زنند و در هر معرکه ای منتظرند با دولت یا هر نهاد عمومی دیگری بیاید به آنها کمک کند سه ماجرای واقعی را تعریف کنم. من در کانادا زندگی می کنم. جایی که برف و سرما جزیی از زندگی عادی مردم در زمستان هاست.

ماجرای اول: چندین سال پیش در ونکوور (که آب و هوایی بسیار شبیه شمال ایران دارد و معمولا باران می بارد و نه برف) برف سنگینی بارید. شاید شبیه همین چیزی که الان در شمال ایران اتفاق افتاده است. شهرداری (که مسئولیت کلیه امور شهری را در اینجا به عهده دارد) اعلام کرد: "همشهریان عزیز، این برف یک اتفاق غیر متعارف است و ما بودجه ای چند میلیون دلاری لازم برای برف روبی شهر پیش بینی نکرده ایم. مطابق گزارش هواشناسی دمای هوا در روزهای آینده بالا خواهد رفت و برف ها آب می شوند. در خانه های خود بمانید"
مردم ونکوور (که به طور نرمال سالانه هزینه بالایی بابت خدمات شهری می پردازند)  این تصمیم برایشان کاملا منطقی و قابل قبول بود. بنابراین کسی به بی بی سی زنگ نزد که فریاد دادخواهی سر دهد. بعد از چند روز برف ها آب شد و روال زندگی عادی شد.

ماجرای دوم:  در شهر تورنتو (محل فعلی سکونت من) امسال درست شب یلدا باران یخی بارید. وزن زیاد یخ ها باعث شکستن درختان ، بستن راهها و قطع کابل های برق شد. محله ما 4 روز و بعضی محله ها تا 10 روز برق نداشتند (توجه داشته باشید که اینجا گرمایش و پخت و پز با برق است و نه گاز). بسیاری مردم شب سال نو را در تاریکی و سرمای منفی 20 تجربه کردند و حتی چند نفر از سرما یخ زدند. قیمت یک موتور برق به 10 برابر رسید. ولی من ندیدم کسی از نهادهای مسئول شهری طلبکار باشد. البته همیشه و همه جا آدم های ناراضی هستند. در آن روزها من یاد گرفتم که این یک وضعیت غیر عادی است و خودم باید به خانواده ام کمک کنم و کردم. برایم کاملا پذیرفتنی بود که قرار نیست کسی به کمک تک تک ما بیاید. الان که یک ماه از آن روزها گذشته، شهرداری و اداره برق اعلام کرده اند که مردم باید هزینه صد میلیون دلاری پاکسازی خیابانها و تعمیرات انجام شده را بپردازند. این اضافه بر مالیات شهری نسبتا سنگینی است که هرساله پرداخت میکنیم (چیزی معادل نصف تا یک ماه حقوق یک فرد عادی). بله، میدونم پیمانکار شهرداری گرانترین نرخی رو که میتونه رو شارژ میکنه و هزار و صدجور دغل بازی دیگر. ولی همینه که هست. اگه میخوای تو تورنتو زندگی کنی، اینم جزو بسته پیشنهادیشه.

ماجرای سوم: در محل سابق کارم در تهران (که یک شرکت خارجی بود) همکاری داشتیم که همیشه نق میزد. از صف نان و ترافیک خیابان ها گرفته تا جوب ها کثیفه و هزار کوفت و زهرمار دیگر. وقتی با بالاگرفتن تحریم ها شرکت های خارجی اجبارا شروع به کوچک شدن کردند، خودش را به شعبه همان شرکت در یکی از کشورهای عربی اون طرف خلیج فارس منتقل کرد. جالبه بدونین بیشتر از 6 ماه اونجا دوام نیاورد و برگشت. اصلا مهم نیست که دلیلش چی بود. به من چه مربوطه.  سال گذشته بعد از چند سال در تهران همدیگر را دیدیم. علیرغم شرایط نامتعارف اقتصادی و تورم بالا، وضع زندگیش به مراتب بهترشده بود. ولی همچنان غر میزد و ناله میکرد.

کانادایی ها ضرب المثلی دارند که می گوید  There is no free lunch. من از زندگی در غرب یاد گرفتم که بهتر است توقع و انتظارتم منطقی باشد. ضمنا با غر زدن و طلبکار بودن آدم باشعورتری به نظر نمی رسم. غر زدن از آن بیماری های واگیردار است که باید اعتراف کنم خودم هم زمانی به آن مبتلا شده بودم. علاوه براین اینجا آدم های غرغرو را خیلی سریع از محل کارشون میندازن بیرون. خیلی ساده است، چون از غر زدن که پولی در نمیاد. در بهشت کانادا، حتی زنها هم کمتر غر می زنند! 

۳ نظر:

ناشناس گفت...

واقعا به نکته جالبی اشاره نمودین ، من هم با نظر شما کاملا موافقم،
اون نکته و جمله آخرتون در مورد نق نقو بودن خانمها هم در خور توجه بود متاسفانه بعضی از خانمهای ایرانی اینقدر بد اونوق هستند(البته فقط برای شوهران بیچاره شون)که زندگی برای شریک زندگیشون تیره و تار میکنند

bahram گفت...

پسندیدم.

محبوبه گفت...

عالی ولی کو گوش شنوا و چشم بینا؟