۱۳۸۸ بهمن ۲۸, چهارشنبه

روز دویستم

شش ماه واندی به سرعت برق گذشت. آدمیزاد چقدر زود عادت میکنه ! احساس میکنم دارم وارد مرحله بعدی بازی میشم : کنار اومدن با شرایط و پذیرفتن برخی مسائل. همه هم به زور میخوان به آدم بگن خوب میشه، بابا تازه شش ماهه اومدی! بعضی ها هم میگن که اینجا آخر خطه و همینیه که هست. چه بخوای، چه نخوای. بگذریم.

هفته پیش فیلم مستندی میدیدم از صحبتهای یه محقق فرانسوی که بیست ساله اینجاست و راجع به سیر تحول مهاجرین اینجا تحقیق میکنه. البته خودشم یه مهاجره و نونش رو از صنعت immigration و سمینار و کنفرانس و مقاله دادن راجع به همین چیزا درمیاره. حرف های خوبی میزد و روند شغلی مهاجرین تحصیلکرده رو قشنگ توضیح داد. از نظر این آقا سه جور اتفاق واسه skilled-worker ها میفته:

- تقریبا نصفشون میرن تو کارهای پایین از نظر رشته شون. نه اینکه درآمد نداشته باشن، بلکه کارشون هیچ ربطی به تجربه و حرفه و تحصیلاتشون نداره. تازه بعضا پولدارتر هم میشن. مثلا طرف پزشکه، یه سال میره کالج درس میخونه و امتحان میده میشه وکیل مهاجرت.

- 30 – 40 درصدشون در کارهایی کمی پایینتر از حرفه قبلیشون ادامه میدن. مثلا آقای مهندس برق میشه تکنیسین برق یا Electrician و زندگی میگذرد

- حداکثر یک پنجم مهاجرین تحصیلکرده هم به موقعیت های شغلی همتراز و یا حتی بهتری در درازمدت دست پیدا میکنن. البته بالاتر رفتنشون بین 6 تا 9 سال طول میکشه. این سختترین مسیره. مثلا من آرشیتکتی میشناسم که تو تهرون واسه خودش کیا و بیایی داشت. ولی بعد از اینکه اومد کانادا، تازه بعد 7- 8 سال تونسته پروانه کار خودشو بگیره. یعنی مهر داره و زیر نقشه رو امضا میکنه. کار ساخته شده هم اینجا داره. خودش میگه به مکافاتش میرزید. دلش میخواست تو سطح بالاتری رقابت کنه.


سال نو چینی هم اومد و اینو از صف طویل ماشین ها کنار معبدشون فهمیدم. جالبه که سالشون Lunar یا همون قمریه! امسال سال ببره و تو رستوران ماندرین پیشخدمت چینی بهم گفت که ببر باید امسال بیش از هر چیزمواظب سلامتی اش باشه و در کل باید خیلی low-profile رفتار کنه تا اتفاق ناگواری نیفته. راستی کانادا ببر هم داره؟

۶ نظر:

ناشناس گفت...

اگر ناراضی هستید چرا بر نمی گردید؟

داغان گفت...

آخه چرا همیشه این سئوال کلیشه ای رو میپرسین؟ منم یه جواب کلیشه ای بهتون میدم : هر وقت دلم خواست برمیگردم!
ضمنا ناشناس جان به قول حافظ
ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده‌ایم از بد حادثه این جا به پناه آمده‌ایم

محبوبه گفت...

البته عادت کردن هم مثل باقی چیزا به خواست و اراده خود آدم بستگی داره. اگر بخواهی و دلیل خوبی برای عادت کردن به شرایط داشته باشی خوب عادت می کنی. دیگه بدتر از از دست دادرن عزیزان آدم نیست که. بالاخره آدما به اونم عادت می کنند ولی خوب اونجا چاره دیگه ای ندارند چون کسی که از دنیا میره رو نمیشه زنده کرد. با این حساب بد نیست که ببینیم اصلا مادلیلی برای عادت (کردن به هر چی)داریم؟ برای چه و در ازای چه باید عادت کنیم؟ و اینکه آیا هر گونه عادت کردنی اصلا خوبه؟

ناشناس گفت...

I enjoy your posts - well-thought of. There are a lot of issues surrounding the life here in Canada; the problem, though, is our perception of Canada before our migration. I had the same complaints however, after my first trip back home I realized that I can find more peace in Canada than in Iran. One last comment; I found the logic of migrant Iranian engineers a bit problematique (I assume you are as I am and many others like us). The way life is judged is so structural and mechanical. Here in Canada you can thrive socially and culturally you can truly experience the difference, whatever it could mean for you. The trap is when you are thinking too much about the structural problems - always comparing here or anywhere else to the Utopia we once were hoping for. Here the system is more sophisticated and there are more charlatans... so what? At least you are free to explore and thrive at least you can try to become who you would like to be

داغان گفت...

ممنون دوست عزیز. خوشحالتر میشدم اگه فارسی مینوشتی. حرف من اینه که اگه کسی میخواد بیاد اینجا بهتره دید درستی از اینجا داشته باشه و گول ظاهر موضوع رو نخوره. ضمنا باید برنامه و پول کافی هم داشته باشه. صرف اینکه اوضاع ایرون قاراشمیش شده دلیل خوبی واسه مهاجرت به کانادا نیست. اکثر کسانی هم که از اینجا تعریف می کنن از قشر غیر تحصیلکرده و غیرمتمول ایران هستن. خوب بله؛ منم بهشون حق میدم. شما اگه کارگر کارخونه باشی تو ایرون بدبختی، ولی اینجا یه زندگی معمولی خوب میتونی داشته باشی. خو ب این مشکل ایرونه که اختلاف طبقاتیش زیاده. من نه به کسی میگم بیاد نه میگم نیاد. کلا رضایت هرکس بستگی به خودش داره. ولی دروغ چرا بگیم؟ اینجا اونی نیست که تو ایرون تصویر شده.

ناشناس گفت...

هایدگر میگه غرب در تاریکی هستی فرو رفته -
دلیل خوبی وبلاگ شما بی تعصب بودنش. دقیقا درسته قبل از مهاجرت تصویر ما از اینجا (یا فرانسه یا حتی امریکا واصولا غرب) واقعی نیست. هیچ بحثی نیست. نکته اینه که شما اینجا میتونی خودت باشی و واسه خودت حال کنی وکسی هم مزاحمت نمیشه (ولی در ایران نمیتونی). اینجا میتونی درس بخونی و کار کنی و گیتارت بزنی وبا هر کسی خواستی زندگی کنی - بری کمپ گاهی هم سفر بدون اینکه پول دار باشی. اینجا یا هر جایی در غرب میتونی جهانی تر از ایران زندگی کنی. همین.