۱۳۸۸ آبان ۱۹, سه‌شنبه

من اینجوری اومدم کانادا (4)

از دمشق که برگشتیم ظرف یکی دو هفته مدارکی که آفیسر خواسته بود به همراه فرم درخواست ویزا رو آماده و بردم سفارت کانادا در تهران تحویل دادم. اینا یه پست دیپلماتیک داشتن که مدارک رو مجانی میفرستادن سوریه. پول Landing Fee رو هم همون موقع دادم که چقدر شانس آوردم. چون از دو ماه بعد دیگه این سرویس کوفتی رو هم نمیدادن و مهاجرهای بینوا باید پول رو به دمشق میفرستادن. اونم با چه فلاکتی، چون شماره حساب که نمیدن، باید Money Order بفرستی. بانک های ایرونی که قربونش برم با هیچ جای دنیا همکاری ندارن. پس باید چیکار کرد؟ میگم بهتون، باید یکی رو تو کانادا پیدا کنین که بره از بانک به اسمه شما حواله بگیره. بعد اونو براتون بفرسته ایرون. بعد شما اونو بفرستین سوریه. حالا این وسط پول رو چه طوری به دوستتون میرسونین، خودش یه داستان دیگست. بگذریم، بعد دو ماه حالا ایندفعه فایل نامبر فدرال اومد و نوشته بود که اگه درخواست ویزای شما تایید بشه، مدارک پزشکی رو براتون ارسال میکنیم. حالا دیگه از صف کبک در اومدیم رفتیم تو یه صف دیگه. کلا مهاجرت یعنی همین. این صف که تموم میشه، تازه میری تو صف بعدی. بدشانسی وقتیه که از صف بندازنت بیرون، چون نوبتت سوخت میشه. حالا اینا که قسمتهای خوبش بود! وقتی میرسی اینور آب چی میشه؟ بله ، میری تو صف new comer ها. این دیگه خیلی صف داغانیه، چون خیلی شلوغ و درازه و تازه یه صف هم نیست، چند تا صفه. باید حواست باشه که تو همشون زنبیل بذاری و جا بگیری، وگرنه حالا حالاها نوبتت نمیشه. این صف ها رو یادم باشه بعد مفصل توضیح بدم. خوب این پرانتزو ببندیم بریم سراغ بقیه ماجرا. یه 8-7 ماهی از ارسال این مدارک آخری گذشته بود که یه پاکت گنده اومد و توش فرم های آزمایشات پزشکی یا همون مدیکال بود. چند تا دکتر امین سفارت رو هم توش معرفی کرده بودن که یعنی باید برین پیش اینا. یه هفته بعد رفتیم پیش دکی جون که اتفاقا پزشک اطفالی بود که راحت80 سال رو داشت. پیرمرد دوست داشتنی با کت چارخونه درشت و پاپیون مشکی. قسمت شیرینش این بود که بابت یه معاینه سرپایی و دو تا آزمایش خون و ادرار و یه عکس قفسه سینه و هزینه پست کردن اینها نفری 200 هزار تومن شارژمون کردن! حالا الان اینو یادم اومد بگم که تو کانادا جواب آزمایش رو دست خودتون نمیدن، بلکه میفرستن واسه دکتری که براتون آزمایش رو نوشته. این یه کارشون رو من خوشم اومد، چون دردسر رفتن جوابو گرفتن و بردن پیش دکتر رو نداره. در مرحله بعد ، جواب آزمایش ها پس از تایید دکتر، به جایی در فرانسه ارسال میشه و اونا تایید نهایی رو میکنن و بعد به سفارت در سوریه گزارش میدن که این بابا اوکی بود یا نه. دیدین تو فیلم های تاریخی برده که میخواستن بخرن دهنشو وا میکردن دندوناشو نگاه میکردن؟ این داستان مدیکال هم همونه. یعنی ما برده مدرن و سالم میخواهیم که خوب بتونه کار کنه! (البته اگه کاری گیرش اومد!). خلاصه آخرای اسفند 87 بود که یه Email اومد که در خواست ویزای شما پذیرفته شده و میتونیین از تاریخ فلان تا فلان (یک ماهی تایم فریم داشت) برای گرفتن آن همراه پاسپورت بیان سفارت کانادا در دمشق. خوب لامصب، تو که تو ایرون هم سفارتخونه داری، مگه آزار داری میخوای دوباره مارو بکشونی به اون سوریه خراب شده؟ خوب همین جا بده دیگه. من که نفهمیدم چرا اینکارو نمی کنند. حالا نگو این شده یه بیزنس برای دیگران. در کش و قوس رزرو بلیط واسه سوریه بودم که یکی از بچه ها خبر داد آرامکس تو تهرون پاسپورتو میگیره میبره سوریه ویزا رو میگیره میاره. زنگ زدم پرسیدم، دید آره اینکارو میکنن. دودل بودم پاسپورتو را بدم ندم که چند نفر گفتن ما اینکارو کردیم و فقط 100 هزار تومن هزینه شد. میرزه که سوریه نری! خلاصه 5 فروردین 88 که اولین روز کاری بود اول وقت رفتم دفتر آرامکس تو ملاصدرا. دیدم به، بابا اینجا خود سفارته! اون کارمند شون قشنگ می گفت فرم فلان رو بده، بعد فایل نامبرتو اینجا بنویس و چه و چه. همه هم فقط برای همین کار اومده بودن! درست 10 روز از آرامکس بعد زنگ زدن و گفتن که ویزاتون حاضره بیاین پاسپورتاتونا ببرین. تازه داستان شروع شد.

۱ نظر:

ناشناس گفت...

سلام متشکرم از نوشته های جالب شما . من یه سوال داشتم واون اینکه ما برای مهاجرت به کانادا نیاز به یه شماره حساب برای پرداخت پول داریم که باید صرافی ها یا بانک ها انجام بدن اگه شما این شماره حساب را دارید لطف کنید یا بفرمایید ما از کجا تهیه کنیم yleilae@yahoo.com