۱۳۸۸ آبان ۱۰, یکشنبه

چی شد که ما هم اومدیم اینجا

جریان برمیگرده به 5 سال پیش؛ سال 2004. بالاخره به ضرب و زور دوست و آشنا و زن و فامیل، من و همسرم هم تصمیم گرفتیم برای مهاجرت به کانادا اقدام کنیم. به قول خانومم می گفت "این روزها هرکی یه پراید داره؛ واسه کانادا هم اپلای کرده. خوب ما که پراید رو داریم. پس یالا!". گفتیم حالا فرمها رو بفرستیم، خوب فوقش نخواستیم نمی ریم. آره، به همین سادگی بود که ماجرا شروع شد. دوستی داشتم که زمانی در بیزنس ارسال ملت به کانادا بود و الان هم اینجاست و جالبه که سال هاست این کارو کنار گذاشته! باهاش تماس گرفتم و چم و خم کار رو پرسیدم. اونم طبق معمول از الف تا ی رو برام توضیح داد. واسه امتحان IELTS هم ثبت نام کردم و رفتم دنبال نمونه سئوال هاش. دیدم ای بابا، این که من 5 هم به زور میارم، در صورتی که نمره 7 لازم داشتم. بعد از پرس و جوفهمیدم یه دکانی هست به نام کلاس آمادگی امتحان IELTS. تو روزنامه همشهری نگاه کردم و یه کلاسی رو که ارزون و ساعت 5 به بعد باشه پیدا کنم که تو مسیر کار به خونه هم باشه. یه جایی رو پیدا کردم تو شهرآرا هفته ای سه روز 6 تا 8 عصر. اتفاقا گرچه موسسه گمنامی بود، ولی معلم و کلاس خیلی خوبی داشت که کلی چیزای دیگه یاد گرفتم، منجمله فن گزارش نویسی. این در واقع تنها کلاس زبان انگلیسی بود که تا حالا رفتم، چون کلا از بچگی که یه بار فرستادنم سیمین، از کلاس زبان متنفر بودم! جالب اینه که تو این کلاس همه یا میخواستن برن کانادا یا استرالیا!! بله، دو ماه بعد، اردیبهشت 84 امتحان رو دادم و ناپلئونی 7 رو گرفتم و تا بقیه مدارک رو آماده کنم شد تیر. درست یه روز قبل ارسال مدارک به اون دوستم که حالا رفته بود کانادا زنگ زدم و چک های نهایی رو کردم. اون گفت ببین الان یه سیستم جدید دراومده که میتونی از طریق استان کبک بیای، این روش زودتر به نتیجه می رسه فقط باید کمی فرانسه بلد باشی. اونم کاری نداره، تو بزن من عالی بلدم، تا نوبت مصاحبه ات بشه یه سالی کار داره. برو کلاس زبان بخون چون از طریق فدرال یه 5-6 سالی حداقل باید صبر کنی. من هم دیدم که ای بابا، 6 سال دیگه کی مرده کی زنده، گفتم باشه. دوباره فرمها رو پر کردم و با همون مدارک فرستادم سفارت کانادا در سوریه بخش استان کبک. درست دو ماه بعد نامه تاییده دریافت و شماره پرونده ام اومد. یعنی ما هم رفتیم ته صف.

هیچ نظری موجود نیست: